سلام من دختری هستم بیست ساله هشت سال قبل با یه پسر دوست شدم که این رابطه ما هشت سال طول کشید بدون قطع رابطه
خیانت و قهر و دعوا این رابطه ما ادامه داشت تا این که پسر مورد علاقه من رفت سرکار و الان شغل دولتی داره و من در حال حاضر
دانشجو هستم
به خاطر شغل عشقم که نمیتونه مجرد باشه مجبوریم باهم ازدواج کنیم به خاطر این میگم مجبور چون هیچیش آماده نیست فقط خونه
داره و من توقعات پدر مادرمو میدونم یه آدم همه چی دار میخوان واسه من
من عاششششششششق این شخص هستم. اونم همینطور
اما میدونیم به هیچ وجه پدر و مادر من راضی نمیشن
هم به خاطر نداشتن ماشین و ... هم به خاطر این که فهمیدن ما با هم بودیم 8سال چیکار کنم تو رو به پیر و پیغمبر کمکم کنید